گلی به جمال آتقی



 

چند صباحی است که در راستای برنامه های جهت داری که از شبکه ۳ با تبلیغات فراوان در بهترین ساعات (بر خلاف برنامه ۹۰ و دیگر برنامه های کمی پدر و مادر دار) پخش می شود برنامه ای تحت عنوان ” شوک” پخش شده است که شاید در طول ۳۰ سال اخیر هزارمین برنامه از این دست است که به مسئله مواد مخدر می پردازد و هیچ اثری هم از خود باقی نمی گذارد .چرا این برنامه ها خنثی هستند؟ و عوض اینکه آمار را پایین بیاورند بالاترش می برند؟

برنامه های مستند از این دست معمولا از چنین الگوهایی پیروی میکنند:

۱-پخش صحنه های مستند یا بازسازی شده درباره اعتیاد

۲-مصاحبه با معتادین

۳-مصاحبه با کارشناسان امر

۴-نتیجه گیری وارائه راهکار

البته مستند فوق الذکر تا حدود زیادی الگوهای فوق را رعایت کرده منتها ظاهرا  تعاریف جدیدی از کلمات کلیدی معتاد٫ اعتیاد٫ کارشناس و راهکار ارائه داده است که در جای خود بسی مایه شگفتی است و به ما مخاطبین واقعا “شوک” البته به شکلی معکوس وارد می کند.

در برنامه ای بنام شوک که ۲ یا ۳ ماه قبل در مورد شیطان پرستی پخش شده بود به شکلی همین فدر سرسری و عوامفریبانه به قضیه پرداخته بود که بدلیل سطحی بودن توهین آمیزش اصلا قابل اعتنا نبود . بعدا شنیدم که متاسفانه گویا در تیتراژ یا تیزر آن برنامه ،نماد باستانی و سترگ ایرانی ” فروهر” را در کنار نمادهای شیطان پرستی به نمایش درآورده اند که اولین حرکت این چنینی در جهت تخریب فرهنگ باستانی ایران نمی باشد و همیشه در قالب برنامه های طنز آبکی نود شبی چنین توهینهایی به نامهای اصیل ایرانی صورت می گرد.

در هر حال تصمیم گرفتم اینبار این قسمت برنامه شوک را ببینم. لااقل نقصها و اشکالات آشکار و عمدی این برنامه (مثل آثار اد وود) می تواند دقایقی موجب تفریح و انبساط خاطر شود.

در برنامه هایی از این دست که ۲۰ الی ۲۵ سال پیش پخش می شد و معروفترینش سریال آینه عبرت با هنرنمایی آتقی معروف(جواد گلپایگانی-روحش شاد) بود عوامل اصلی اعتیاد را رفیق بد و مشکلات خانوادگی ذکر می کردند. .این روند تا چند سال اخیر نیز ادامه داشت و رسانه های جمعی (بالاخص تلویزیون) همواره ریشه اعتیاد را در کانون گرم خانواده و رفقای بد می دانستند و سعی داشتند این طرز  تفکر را القا کنند که وقتی پایت را از خانه بیرون میگذاری حواست را جفت و جور کن و دور و برت را بپا که اوضاع خیلی قاراشمیش است و تا حدود بسیار زیادی توانستند این طرز فکر را القا کنند که بیرون خانه و درواقع٫ جامعه ناامن است وانتظار برقراری امنیت از دیگران نداشته باشید و خودتان کلاهتان را باید دودستی بچسبید.به اینصورت به صورت مسئله اعتیاد و دلایل اصلی آن(صعف فرهنگی و انت…می) ماله کشیده شد.

القصه در برنامه شوک جای اینکه با چهارتا کارشناس یا تحصیلکرده علوم مرتبط  صحبت کنند باز هم رفتند به پارکها و خیابانهای اطراف ساختمان تلویزیون و با چند تا بچه سوسول باب صحبت باز کردند. جالبتر اینکه این بچه ها  با لهجه عشق لاتی پایین شهری در مذمت اعتیاد داد سخن سر دادند.برای خالی نبودن عریضه یک نفر بعنوان کارشناس یا جامعه شناس  هم نشاندند داخل استودیو یعنی اینکه طرف خیلی بیشتر از اونهایی که در خیابان دیدید حالیش می شود . از نشانه های خیلی کارشناس بودن طرف یکی همین داخل استودیو نشستنش بود و دیگر نشانه اش گیر دادن پیوسته ولا ینقطع به گروههای انحرافی بود . این گروهها که معلوم نیست کجا تشکیل شده اند و الان کجا هستند و اصلا از چی منحرف شدند و از اول مسیرشان کجا بوده… اما همین قدر که ما فهمیدیم ایشان بصورت خلق الساعه چنین گروههای را ایجاد و خودشان هم از جاده اصلی منحرفشان کردند برای آشنایی با چنین گروههایی تصاویری هم نشان دادند که ” ظاهر ا” چند دختر وپسر را در باغی در هنگام پارتی یا اکس پارتی توسط نیروی انتظامی دستگیر کردند و یکی از ریشه های اصلی اعتیاد همین باغها و تبعاتش است. این جز تحمیق مردم چیز دیگری است؟

اما یکی دیگر از ریشه های اصلی اعتیاد از دید به اصطلاح کارشناسان این برنامه گروههای راک و رپ و فرقه های شیطان پرست هستند.

ساده انگاری و توهین به شعور آدمیزاد است که معضل ویرانگر و عمیقا ریشه دار اعتیاد در جامعه های عقب افتاده از نظر اقتصادی و پیشرفته از نظر آمار بیکاری را  تنها به این عوامل نسبت بدهیم.بدیهی است که متاسفانه یکسری از مخاطبین حالی که ریشه شیوع اعتیاد در جای دیگری است موسیقی راک و به طرز ضعیفی خود برنامه های ماهواره بعنوان عوامل اصلی شیوع اعتیاد از طرف سیما معرفی می شوند. موسیقی راک مثل مرغ هزا و عروسی شده و با این اوضاع به نظر نمی رسد تا چند دهه دیگر فکری اساسی به حال معضل اعتیاد بشود که جوانان ارزشمند این میهن اسلامی و مقدس را بتوان از گزند این سم ویرانگر در امان نگاه داشت.

پیش از انقلاب در فیلمها غیر از جاهل و رقاصه کافه و پولداران از خدا بی خبر که به یک آن متنبه می شدند انگار کسی در جامعه نبود و هم اینان مقصر کژی های جامعه شمرده می شدند. امروز هم تحلیل اجتماعی و جامعه شناسی تلویزیون درباره مقوله اعتیاد همانقدر توهین آمیز و مبتذل است.

نباید این ساده انگاری و تحمیق را مختص تلویزیون یا یک گرایش فکری خاص دانست.متاسفانه در فیلم پوچ و پرسر وصدای کارگردان معروف سینمای ایران آقای داریوش مهرجویی نیز همین قضیه به شکل مضحک تری نشان داده شده است. در سنتوری کسی که سنتور می نوازد  و بر در و دیوار خانه اش جای اینکه  عکس بزرگان سنتور ایران (مثل فرامرز پایور، پرویز مشکاتیان ، ابولحسن صبا) باشد عکس کارلوس سانتانا و جان لنون خودنمایی می کند!!! در حالی که موسیقی این ها هیچ سنخیتی با سبک کار علی  خالتوری سنتوری مزخرف خوان ندارد. تفسیرش هم این است که چون طرف معتاد است به این اشخاص ارادت دارد و گرنه روی دیوار خانه اش عکس اساتید سنتور را می زدیم ! تازه عکس اینها را می زنیم که خودمان را کمی هم شیرین کرده باشیم. حتی اگر کارگردان غیر از جان و کارلوس عکس یکی از دستیاران تدارکات را روی دیوار اتاق علی میزد تا به بزرگان برنخورد باز هم دادشان در می آمد که ای آقا شما به این استاد توهین کردید در حالی که خود معترضین هم نمی توانستند بفهمند عکس روی دیوار بقول روزنامه ها تزیینی است.

در هرحال آنچه ما در خیابانهای شهرهامان به عینه میبینیم با آنچه در تلویزیون خودمان میبینیم زمین تا آسمان فرق دارد. در شهر ما( شهری در مازندران) شهری که حتی قهرمان جهانش در یکی از رشته های ورزشی … بگذریم…خبری از راک و رپ و گروههای شیطان پرست نیست اما معتاد به وفور یافت می شود پس با وجود این دم خروسها نتیجه می گیریم ایراد جای دیگریست. اگر قرار بود موسیقی راک منشاء اعتیاد باشد در شهر ما چندین و چند گروه راک باید فعالیت می کرد. ونوازندگان چیره دستی میتوانستند ظهور کنند. عامل اصلی شیوع اعتیاد همین فرافکنی ها و نادیده انگاشتن هاست.

متاسفانه دست اندر کاران این امر هرچقدرهم که بخواهند با نیت خیر کمکی در راه حل این معضل بکنند با پخش برنامه هایی این چنینی تلاششان بر باد می رود. متاسفانه بودجه و بیت المال در راه ساخت برنامه هایی مانند شوک و دیگر برنامه هایی از این دست هدر می رود و کسی پاسخگوی این حیف و میلها در رسانه ملی نیست. برنامه هایی که نه تنها کمکی به حل مساله نمی کنند بلکه به شعور مخاطب خود توهین و وقت او را تلف می کنند.

خلاصه اینکه تمام عواملی که در این برنامه بعنوان دلایل گرایش جوانان به اعتیاد مطرح شدند خود نه علت که معلول نابسامانی های اجتماع بودند و ریشه در جای دیگری داشتند .فرض کنید بگوییم چون دختری به تقاضای ازدواج پسری جواب رد داد و پسر بعدها معتاد شد نتیجه می گیریم علاقه به جنس مخالف یکی از عوامل اعتیاد است !

ریشه اصلی اعتیاد که هیچوقت در برنامه شوک و برنامه های مشابه بدان اشاره نمی شود سهل الوصول بودن دسترسی به آن است و ناتوانی دستگاه فرهنگی و آموزشی کشور و سست شدن پایه های فرهنگ اصیل ایرانی و به تبع آن مشکلات عدیده اقتصادی برای قشر اکثریت جامعه. این را ما می دانیم. شما نمی دانید؟ نه خدا وکیلی؟!

جوابیه من به یک دوست متالباز

مخاطب(یا اگر ناراحت نمی شوی منتقد) عزیزآقای بختیاری راد از اینکه لطف می کنی و به مقالات من نظرمی دهی ممنونم گرچه لحن نوشته  ات کمی!!!! تمسخر آمیز است و از اینکه مقاله به مقاله از دیدت پیشرفت کرده ام خرسندم .تو در مقاله مربوط به متالیکا گفته بودی با خواندن همان چند سطر اول در صحت عقل!!!! نویسنده اش شک کردی سوال من اینست اگر شما خیلی سریع به عدم عقلانیت نویسنده پی بردی چطور مطلب را تا آخر خواندی و بعد مطلبم در مورد آیرون میدن را.اگر در مشاعرم اثری از لغزش آنی دیدی حتما با نزدیکترین تیمارستان تماس بگیر چون زیاد نگران خودم نیستم بلکه برای آدم برفی ها دلواپسم.مطلب متالیکا مقداری طنز و مطایبه هم مایه اش بود. البته سردبیر قبل از چاپ جوابیه ات برای مطلب متالیکا با من تماس گرفت وگفت که انتقادت را منتشر کند یا نه که من با قاطعیت و بدون اینکه بدانم چه نوشته ای به سردبیر گفتم چاپش کند چون نمی خواستم یکی از خوانندگان مطلبم ر ا از خود برنجانم این فضایی که در مجله در اختیارم قرار گرفته مجالی برای جوابیه نوشتن و…. نویسندگانش نیست(اما برای مخاطبانش باید باشد) و اینکه الان نوشته ام درد دلی است با یکی از خوانندگان آدم برفی ها. البته واضح است من علامه دهر متال و راک نیستم و مقالاتم حتما دارای اشکالات و نواقصی است ولی هیچ ادعایی ندارم و قصدم از نوشتن مطالب توجه دادن علاقمندان به این سبک مهجور و ناشناخته در مطبوعات ما ست. شما منابع اطلاعاتی ام را کانالهای ماهواره دانستید بله من از ماهواره اطلاعات کسب می کنم اصولا کسی می خواهد مطلبی بنویسد باید از همه جا اطلاعات کسب کند البته کانالهایی که اسم بردی اصلا راک هم به زور پخش می کنند چه برسد متال. من مستند یک ساعته آیرون میدن را از  CNN دیدم ولی برای اینکه متهم به ماهواره بازی نشوم علی رغم اینکه اطلاعات بسیار خوبی کسب کردم ولی فقط به یک نکته از ان مستند در مقاله ام اشاره کردم.

 

۳ لید گیتاریست را برای آیرون میدن زیاد دانستی(یاد فیلم مردی که زیاد می دانست افتادم) البته فکر نمی کنم قانونی باشد که گروههای متال را ملزم به داشتن ۲ لیدگیتاریست بداند من که چیزی نشنیدم ضمنا  روحیه ام را لطیف دانستی!!(کاش لطیف بود) پس باید از آیرون میدن متشکر بود که افراد لطیف را جذب هوی متال کرد جای تعجب است که آیرون میدن لطیف پسند است ولی تیامت(بقول شما تستامت) خشن پسند . البته اگر اینطوری بود زنان و بانوان زیادی باید جذب آیرون میدن می شدند که تا انجایی که من می دانم امارش در کشور ما خیلی پایین است  ابته چون در کلیپهای آیرون میدن زنان زره پوش هستند شاید به این دلیل باشد. اصلا آیرون میدن یعنی باکره اهنین.* در مورد سیستم اف ا داون کورن و لیم بیسکوییت باید بگویم نمی دانم چرا از اینها اسم بردی اصلا در هیچکدام از مقالاتم به این گروهها اشاره نکردم فقط در مورد سیستم اف ا داون در وبلاگم(ضد خاطرات راک) دو سال پیش مطلبی نوشتم که بیشتر انتقادی بود. البته در دیدگاه جدیدت از متالیکا فاصله گرفتی و خود را به سپوترا مگادث پنترا تیامت…. نزدیک کردی البته اگر عمر آدم برفی ها کفاف داد در مورد این گروهها هم بخواست خدا مطلب خواهم نوشت کاش ایمیل یا ادرس وبی ذکر می کردی تا با هم ارتباط برقرار می کردیم و من از دریای زلال اطلاعاتت بیشتر بهره مند می شدم(البته یه خورده گل آلود است)

 

ایراداتی همچون ضعف بداهه نوازی و یا تکرار خود, در مورد پینک فلوید دهه ۹۰ صدق می کند اما با نگاهی به آثار آیرون میدن چنین ایراداتی را نمی توان به ایشان وارد کرد.  بهرحال شما کارهای دهه ۸۰ ایشان را قبول داشتی که همین هم جای بسی خوشوقتی است و برای ما کافی است و سایر کارهایشان را هم قبول نداشتی  نداشتی… برای تو متال در همان سالهای طلایی ۸۰ متوقف ماند(سینما هم برای پرویز نوری در دهه ۶۰ میلادی متوقف شد)

 

من متولد اواخر دهه ۶۰ نیستم بلکه متولد اواسط دهه ۷۰ هستم البته سال تولد اصلا مهم نیست  جنابعالی طوری در مورد متال اظهار نظر می کنی که گویی در انگلستان متولد شدی و شب و روزت را با جیمز هتفیلد یا سایر  بچه غولهای متال سر کردی  و آنها از تو خوراک فکری گرفته اند.

 

 آدم برفی ها بسیار خوشحال می شوند که تو در آینده بعنوان نویسنده وارد این مجله اینترنتی بشوی البته اگر تعطیل نشود. بهر حال از اینکه مطالبم را خواندی و دیدگاهت را ذکر کردی بینهایت سپاسگذارم من نویسنده حرفه ای نیستم بهمین دلیل با جان و دل پذیرای انتقادات هستم  گرچه متولد دهه ۷۰ هستم  اما شما ظاهرا متولد  دهه ۴۰ یا ۵۰ باید باشی پس خوشحال می شوم تو هم ظرفیت انتقاد پذیری ات را که مطمئنا از من بیشتر است نشان بدهی.

 

من انکار نمی کنم که تلویزیون خارج ایران را می بینم و اصولا یکی از تفریحات من تماشای تلویزیونهای خارج ایران است از این به بعد می خواهم کلیپهایی که از ماهواره می بینم را تحلیل و نقد کنم. همه د تماشا میکنند و برای من یکی حرام است؟ ولی این ربطی به منابع تحقیق یا نویسندگی ندارد. من در مقالاتم سعی می کنم تحلیل ارائه دهم(تاکید می کنم سعی می کنم) امروزه با وجود گوگل و یاهو و ویکیپدیا ….. ذکر سال تولد بابا و ننه یک نفر و اینکه از چه رژیم غذایی پیروی می کند اهمیتی ندارد نهایتا یک چیزی شبیه عادل فردوسی پور خواهیم شد کسب اطلاعات لازم است ولی کافی نیست باید دید چه برداشتی از موضوع داریم .برداشت شخصی آدم هم تابع هیچ قانون و قاعده خاصی نیست و ارزش آن با بازخوردی که مخاطب ارائه می دهد یا در ذهن خود به آن می رسد مشخص می شود قوانین حاکم بر نقد هم همان قوانین کلی مقالات و نوشته هاست:

 

۱-      عدم توهین به شخص یا شخصیت خاص

 

۲-      پرهیز ازکبر و غرور و خودبزرگ بینی

 

۳-      عدم توهین به آداب و رسوم ادیان الهی

 

۴-      رعایت قوانین نگارش

 

۵-      جامع و مانع بودن تا حد امکان

 

۶-      ارائه اطلاعات صحیح

 

۷-      داشتن نمک به مقدار لازم

 

… و مواردی دیگر که شما یا دیگر نویسندگان می توانند اضافه کنند

 

احساس می کنم از اینکه لفظ منتقد در موردت بکار بردم ناراحت شدی ولی از دید من منتقد عنوان محترمی است.ای کاش من هم منتقد بودم.

 

امیدوارم از طنزیجاتی که در این مقال مطرح شد دلگیر نشده باشی من زود با همه پسرخاله می شوم منتظر دیدگاههایت بر مطالب بعدیم هستم. البته اگر تو وارد کادر آدم برفی ها شدی حتما برای مطالبت دیدگاه خواهم گذاشت

 

 

  بدرود

 

 

* از دیگر معانی آیرون میدن می توان به نوعی یوغ برای شکنجه در قرون وسطا اشاره کرد و دیگر, لقبی بود برای مارگارت تاچردر سالهای اغازین صدارتش.

 

سالاد راک

  این مطلب برگرفته از سایت مجله اینترنتی آدم برفیها می باشد



در ایام نوجوانی یک سوال که همیشه به ذهن من متبادر میشد این بود: چرا می گویندسیاست پدر و مادر ندارد. یا اینکه قاطی سیاست نباید شد اگر اینقدر خطرناک است پس چرا سرنوشت خود را بدست سیاسیون می سپاریم؟ وقتی بزرگتر شدم چشمم نسبت به حقایق بیشتری باز شد . دریافتم ما خواه ناخواه با سیاست قاطیشده ایم و سیاست از کره مریخ نیامده و حتی ان گدای گوشه خیابان نیز به نوعی پیه سیاست به تنش خورده . همیشه به ما توصیه می شود دوروبر سیاست نرویم اما من سیاست را دوست دارم گرچه بصورت فیزیکی با  آن درگیر نیستم  ولی همواره در ذهنم بدان فکر می کنم . من سیاست را از دریچه مورد علاقه ام موسیقی نگاه می کنم .

سیاست از لحاظ لغوی به معنای تربیت اسب میباشد . و ما اسب هستیم چون اگر نبودیم از واژه دیگری استفاده می شد کسی هم اعتراض دارد برود به کسی که واژه سیاست را معادل POLICY  قرار داد اعتراض کند.

اخیرا مصاحبه ای دیدم از یک خواننده لوس آنجلسی که می گفت به سیاست کاری ندارم و کارم را میکنم و فقط آوازم را می خوانم .

بیچاره حق دارد همین کم بود این اقا سیاسی کاری کند سیاست ارزشمندتر از اینست که امثال تو دستشان بدان آغشته شود .

به سیاست نباید کاری داشت چون امکان دارد نوندونی چنین به اصطلاح هنرمندانی تخته شود . اوازه خوانان متوسط الحالی که تا قیام قیامت در باب عشق یار و  نگاه دزدکی  و …

می خوانند ربطی به این قضیه ندارند اما فرمایش این خواننده گل و بلبلی جرقه این مطلب را در ذهنم زد.

موسیقی راک با سیاست چندین برخورد نزدیک در دوران حیاتش داشت .راک در دوران طلایی آغازین خود پرچمدار اعتراض شد و اغلب گروههایی که در آن زمان پدید آمدند بر خلاف الان محتوای اشعارشان سیاسی بود . باب دیلان از بزرگترین چهره های معترض بود و اهنگهایش فراتر از ایجاد سرگرمی اذهان مخاطبانش را روشن می کرد. جنگ ویتنام نیز به نوبه خود خوراک کافی برای گروههای موسیقی معترض داشت.

اگر چه شاید الان بعضی ها بگویند زمانه عوض شده ولی رنگ بوی سیاست در موسیقی راک همچنان باقی است . اصولا سبک متال یا هارد راک همواره از مفاهیم سیاسی در شعرشان بهره مندند. البته یک رکود نسبی در دهه ۹۰ در این امر مشاهده می شد اما واقعه یازدهم سپتامبر تو گویی جرقه ای بود در انبار باروت سیاست . و متهم اول کسی نبود جز جرج بوش که به ناگاه سرنیزه های انتقاد به سمت وی نشانه رفت . کوتاهی و بی کفایتی سیستم امنیتی امریکا صدای افکار عمومی را دراورد و حمله به افغانستان و سپس عراق باعث شد که علنا جمعی از هنرمندان موسیقی و سینما کتهایشان را درآورند و علیه جنگ خونریزی فعالیت کنند . کنسرتهای موسیقی بسیار بزرگی برای جمع آوری کمک های انساندوستانه برای قربانیان ۱۱ سپتامبر انجام شد . و به تبع آن چنین برنامه هایی برای خانواده های سربازان امریکایی در عراق برگزار شد. سفر شان پن و چند بازیگر معروف آمریکایی به عراق نیز در زمان خود بسیار خبرساز شد . گروه سیستم اف ا داون کلیپی از راه پیمایی های اعتراض آمیز به جنگ عراق تهیه کرد . گروه GREEN DAY   با آهنگ WAKE ME UP WHEN SEPTEMBRES END  داستان جوانکی که سربازی اش را در عراق می گذراند روایت می کند . فیلمهای زیادی مثل ژاکت(با بازی ادریان برودی) و ماشینیست(با بازی کریستین بیل) روایاتی از سربازان بازگشته از عراق را نشان دادند . متالیکا نیز از این موج عقب نماند و کلیپ اهنگ THE DAY THAT NEVER COMES در صحرایی در عراق می گذرد.

در فیلم جاده گوانتامو ساخته مایکل وینتربام در صحنه ای از فیلم برای شکنجه زندانیان منسوب به القاعده یکی از آنان را در قفسی آهنی در فضای باز قرار داده و از تمام جهات با صدایی کر کننده و سیستم های  قدرتمند اهنگ toxisity از سیستم اف ا داون را پخش می کردند. موسیقی راک بخاطر طبیعت مدرن و پست مدرنش در قید شعر و محتوی نیست . باب دیلن خواننده مشهور راک در مصاحبه ای در پاسخ به سوال خبرنگار که از او پرسیده بود در ۶۰ سالگی برای سرودن اشعار و ترانه هایش با کمبود سوژه مواجه می شود یا نه، گفت: زیاد مهم نیست الان که شما از در بیرون بروی می توانم درباره نحوه لباس پوشیدنتان شعر بگویم.

سیاست امروزه نقش لباس آن خبرنگار را برای اکثر هنرمندان راک بازی می کند و منبع لایزال سوژه می باشد. کافی است پیچ تلویزیون را باز کنی و اخبار روزانه را دنبال کنی یک دنیا سوزه گیر می آید نه برای راک بازها بلکه برای سینماگران کاریکاتوریستها و روزنامه نگاران . یکی دیگر از محسنات سوژه های سیاسی تنوع ان است . آهنگهای در باب عشق و غم و غربت و رخ یار خواه ناخواه دیگر در ورطه تکرار افتاده اند مگر اینکه بتوانی در قالب و سبکی جدید آن را بگنجانی اما موسیقی راک می تواند با یک سبک و سیاق مشخص دهها و صدها شعرو آهنگ در آورد. یعنی شما در سبک متال نمی توانی آهنگ عاشقانه بخوانی (مگر عاشقانه خشن) اما تا دلتان بخواهد می توانید از سیاست تاریخ اسطوره و جهان بعداز مرگ بخوانید .

بهرحال در دنیای راک سیاست نه تنها خط قرمز نیست بلکه مسیر سبزی است برای نوعی رستگاری ذهن.

جرج مایکل خواننده انگلیسی در یکی از کلیپهایش نه تنها جرج بوش بلکه تونی بلر را نیز مورد نوازش قرار داد . در صحنه ای از این  ویدیوکلیپ انیمیشن جرج بوش چوبی را پرت می کند تا سگش برود و برایش بیاورد اما تونی بلر چهاردست و پا می دود و بجای سگ جرج بوش عمل می کند.چنین حملات تند و تیزی را اگر در جای دیگر دنیا بود به چیزی کمتر از اهانت تعبیر نمی کردند . موسیقی راک حتی در مواردی از برخی شخصیتها کاریکاتورهای معنایی خلق می کند.

آن کسی که می گوید من به سیاست کاری ندارم در واقع ضعف خود را در مواجهه با سیاست توجیه می کند خیلی ها فکر می کنند کار سیاست یعنی تاختن تند وتیز و برهنه به سیاسیون و این اشتباهست باید با موزیک راک و به ملایمت در سیاست نفوذ کرد راک نیز مانند سینما و تئاتر می تواند قابلیت درام داشته باشد.

یکی از دوستانم می گفت در کلیپهایی که پخش میشود از تمام دنیا تصاویری پخش می شود غیر از ایران .جالب اینجا ست چند روز بعدکلیپی دیدم از گروه راک آلمانی رامشتاین به نام AMERICA AMERICA  که در ان صحنه هایی از نماز جمعه تهران است که نمازگزاران علیه آمریکا شعار می دهند.

بهرخال خدا به سیاست خیر بدهد که همواره نان راک را تامین می کند البته شاخه هایی ازراک و راک همه اش سیاسی نیست . با آمدن باراک اوباما تا حدودی تب تاختن به سیاسیون در آمریکا فروکش کرد و جرج بوش از سیبل سوژه های هنرمندان خارج شد .

باید نشست و دید سیاست چه سوژه تازه ای برای تشنگان راک دارد ؟ آیا بحران اقتصاد جهانی می تواند دستاویز جدیدی باشد؟


خاتمی امد

خبر کوتاه بود : خاتمی آمد.بی سرو صدا و بدون بوق و کرنا. بعد از 4 سال غیبت در عرصه ریاست جمهوری. چرا امد ؟ به کجا امد؟ از کجا آمد؟ کی گفت بیاید؟ چرا رفت؟ ایا امد که به رئیس جمهور فعلی ضرب شصت نشان بدهد؟ و به او بگوید : دیدی عزیزم کار تو نیست.

مایی که 12 سال پیش با شوری وصف ناشدنی پای صندوقهای رای رفتیم و ناباورانه با شنیدن رقم 20 ملیون هاج و واج ماندیم .

و 4 سال پیش با تکان دادن سر ناشی از تاسف بدرقه اش کردیم و حالا از اینکه دوباره کاندید شده باید خوشحال باشیم یا ناراحت . مایی که عهد کردیم دیگر رای ندهیم چکار باید کنیم بخاطر نوستالژی مان به خاتمی باید شناسنامه بدست بگیریم یا نه؟

یا اینکه چون خیری از دوره 8 ساله اش ندیدیم بی خیالش شویم؟

ولی انصافا خاتمی بد بود؟ به فردوسی پور بگوییم نظر سنجی پیامکی برگزار کند و بگذارد هر نفر هر چه قدر دوست دارد با یک خط چندین پیامک بفرستد؟

راستش نمی دانم ازش خوشم میاید یا بدم می اید؟ ولی هر چه باشد آدم خوبیست  و رفتار و کردارش بعنوان یک رجل سیاسی شایسته تحسین است و الگویی می تواند باشد برای پرزیدنت بعد از خود.

حالا ایا واقعا توانش را داشت که کارهایی اساسی انجام دهد  سد هایی مقابلش بود یا اینکه خودش سعی کرد محافظه کارانه عمل کند و خشم بالاییها را بر نینگیزد؟

8 سال ریاستش چطور بود ؟ بد بود؟ یا خوب بود؟ یا نسبت به الان خوب بود؟ 15 میلیارد ذخیره ارزی بی زبان را دودستی تحویل نفر بعدی داد دستش درد نکند خوردند یک قلپ هم رویش.

آیا خاتمی آمد تا دوباره ملت را به رفتن پای صندوقها ترغیب کند ؟ و غیر از این هدف دیگری از آمدنش متصور نیست؟

یا واقعا می خواهد از فضای بوجود آمده خودش را بقبولاند و اختیارات تازه ای به او وعده داده شده است؟

من چشمم آب نمی خورد که تحولی در راه باشد.

اینجا غزه نیست

در خبرها داشتیم درآمد این هفته(بیست و یکم)لیگ برتر به غزه اختصاص یافت جای بسی خوشحالی است که ما اینقدر انساندوست هستیم و به همکیشانمان در کیلومترها ان طرفتر کمک می کنیم ولی در داخل کشور عزیز خودمان ایران 90 درصد مردم در زیر خط فقر گذران روزگار می کنند و اوضاع اقتصادی مملکت عزیزمان ایران روزبروز در مسیر قهقراست و دوستان ما در تشکیلات فوتبال مملکت پول یا مفت بیت المال را دودستی تقدیم فوتبالیستهای مانکن می کنند یا به افشین قطبی می دهند البته قطبی مربی خوبی بود و ای کاش عوض اینهمه پولی که به او دادیم لا اقل از دانشش استفاده می کردیم و فراری اش نمی دادیم . اگر این فوتبالیستها فوتبالیست هستند و راست می گویند درآمد خودشان را به غزه اختصاص دهند. نه اینکه از جیب ملت بیچاره که گلویشان را برای این فوتبالیست نماها پاره می کنند, خرج کنند این ملت عوض اینکه درآمد سرشار نفتی سرسفره اش بیاید می رود به جیب این فوتبالیستها  و مشاغل پر خطر دیگرمثل بازیگران محبوب فیلمهای بدنه ای ما برای نان شبمان هزار جور سگ دو باید بزنیم انوقت بیاییم خرج غزه را بدهیم چرا؟ پس لابد لیگ برتر کویت هزینه یک هفته را به ما از غزه بدتران بدهد گناه ما چیست حتما باید چند تا موشک تو سرمان بخورد تا دل دولتمردان ما که نه دولتمردان دیگر کشورها بحالمان بسوزد.........

چند کلمه راجع به پینک فلوید

این مطلب برگرفته از سایتhttp://www.adambarfiha.com می باشد 

 

 

پینک فلوید(بهمراه dire strates) نخستین نامهایی بودند که در عرصه راک بگوشم خوردند اولین آهنگی که ازشان شنیدم اهنگ معروف another brick in the wall بود بخصوص آن ترجیع بند فراموش نشدنی hey teacher چون آن زمان تازه داشتم انگلیسی یاد می گرفتم فقط همین hey teacher را متوجه شدم و با تعجب با خودم می گفتم این دیگر کیست که در یک آهنگ راک, معلم را مورد خطاب قرار می دهد . این تاثیر شگرف از اسطوره بودن و منحصر بفرد بودن pink حکایت داشت که هر ذهن و تفکری را در بار اول بخود جذب می کرد . PINK در همان سالهای طلایی آغازین دهه 60 کمی بعد از beatles و رولینگ استونزو همزمان با greatfull dead وjeferson airplane و the who شروع بکار کرد تفاوت عمده pink با بیتلز و رولینگ استونز در سبک کار شان بود بیتلز و رولینگ استونز سبک عامه پسند را پیشه خود کرده بودند ولی pink سبک جدیدی را را بنیان نهاد بنام phsycodelic که معادل فارسی اش را می توان " راک روانی" نامید . بر خلاف بیتلز و رولینگ استونز و سایر گروههای عامه پسند که از ابتدا با اقبال عمومی فراوانی روبرو شدند pink کارش را از کلوپهای زیرزمینی لندن شروع کرد و مدتی طول کشید تا pink بتواند این سبک را جا بیندازد تازه داشت این سبک را جا مینداخت که رهبر گروهشان "سید بارت" در دام بلای خانمانسوز اعتیاد گرفتار آمد و این امر باعث شد PINK در همان آغاز کار دچار تحولات فیزیکی و شیمیایی شود فیزیکی اش این بود که یکی از موسسین و مغز متفکر گروه از گروه جدا شد و شیمیایی اش هم تغییری بود که با رفتن سید بارت در سبک کار وبیشتر از همه در محتوای اشعار وترانه های گروه ایجاد شد . محتوی اشعار گروههای راک مطرح پیش از pink فرضا رولینگ استونز و بیتلز اشعاری معمولا عاشقانه و نهایتا از رویاهایی ساده حکایت داشت ولی سید بارت بنیانگذار pink ذهنی سرشار از اوهام کودکانه داشت وهمین باعث شد اشعار پینک بسیار متفاوت با اشعار همپا لکی هایش باشد به جرات می توان گفت سبک psyco هم تحت تاثیر همین اشعار قدرتمند و بدیع شکل گرفت. سید بارت تحت تاثیر جو دهه 60 و مدی که در بین گروههای راک شیوع پیدا کرده بود به LSD اعتیاد داشت وهمیشه در فضا سیر می کرد و همین موضوع باعث شد سبک پینک را گاها راک فضایی(space rock) نیز بنامند و یکی از آهنگهای نخستین البومشان در سال 1967 astronomy (ستاره شناسی) نام داشت. بعد از جدایی سید بارت در سال 1968 بعد از نخستین آ لبوم پینک تاثیر وی تا دو سه آلبوم دیگر پینک نیز علیرغم غیبت وی مشهود بود بعد از اتمام سوخت سید بارت, موتور پینک کمی به تته پته افتاد اینجا بود که دوست قدیمی سید بارت , راجر واترز رهبری گروه را در دست گرفت. راجر واترز برسر دوراهی مانده بود یا باید سبک روانی سید بارت را دنبال می کرد که این ترس برایش وجود داشت که محکوم به تقلید شود یا اینکه سبک و سیاق جدیدی برای پینک ترسیم کند که این بسیار سخت بود چون سید بارت بدعت جدیدی برای پینک بنیان نهاده بود و تغییر مسیر پینک شاید به طرفداران تازه دست و پاکرده شدشان زیاد خوش نمی آمد. از طرفی پینک نمی خواست به ورطه راک تجاری بیفتد و خواستار ایجاد مسیری مستقل برای خود بود. تازه راجر واترز اگر می خواست به سبک psyco وفادار بماند باید مثل سید بارت LSD مصرف می کرد واین اصلا با مزاج وی سازگار نبود. برای همین pink به اشعار اعتراضی روی آورد تا همچنان بتواند متفاوت باقی بماند گرچه این سبک و استایل هم چیز نویی نبود و پیشتر باب دیلن خواننده و آهنگساز امریکایی پیشگام این رویه شده بود. آلبوم هایی که pink در فاصله 1968 تا 1975 عرضه کرد زیاد مورد توجه و استقبال قرار نگرفت تا اینکه نوبت به آلبوم animals رسید که توانست قسمتی از اعتبار اولیه pink را باز گرداند. این البوم کاری بود بر اساس رمان معروف جرج اورول بنام مزرعه حیوانات. دراین آلبوم جوامع بشری به گله های حیوانات تشبیه شدند سگها نقش نیروهای حافظ امنیت جامعه را بازی میکنند و گوسفندان نماینده قشر زحمتکش وکارگر جامعه هستند که توسط خوکها(طبقه بورژوا و مفت خورجامعه) استثمار می شوند. بعد ها خوک تبدیل به سمبل پینک شد و در کنسرت های پینک همواره ماکت های عظیم الجثه خوکهای پرنده برای تمسخر جوامع بورژوا مورد استفاده قرار می گرفت. سپس pink سیر صعودی در پیش گرفت وبا آلبوم فراموش نشدنی dark side of the moon به بالاترین قله موسیقی رسید . در animals و dark side…. پینک مفاهیم کلیدی دنیای معاصر : سیاست, پول, زمان , کار را از دید خود (در واقع از دید راجرواترز) مورد تحلیل قرار داد. اشعار واترز بسیار تاثیر گذار و گزنده بود . اشعار وی انسان را به نوعی به عصیان وطغیانگری دعوت می کرد و در زمان خود با استقبال بی سابقه همه طبقات جامعه اعم از روشنفکر و عامی و حتی خود دست اندر کاران موسیقی مواجه شد. خود راجرواترز در مصاحبه ای حدود 3 یا 4 سال پیش گفته بود " حالا که به گذشته نگاه می کنم میبینم نمی شود چنین اشعاری را دوباره کسی بسراید حالا نمی شود در ترانه ای بگویی :نفس بکش و نترس از دلواپسی" بعد آلبوم " کاش اینجا بودی" از راه رسید و آهنگ بیاد ماندنی "کاش اینجا بودی " که نوستالژی اعضای گروه برای رهبر سابقشان " سید بارت" بود . در سال 1979 شاه بیت آلبوم های پینک بنام" دیوار" (the wall) عرضه شد این آلبوم سیر یک زندگی در جامعه انگلیسی را روایت میکند البته شخصیتی که در نهایت خلق می شود خیلی شبیه هیتلراز آب درآمد. فیلم the wall هم بر اساس این آلبوم توسط آلن پارکر ساخته شد و تا حدود زیادی تعبیر و تفکرات راجر واترز را در این البوم آشکار کرد. بعد از آلبوم the final cut راجر واترز پینک فلوید را منحل اعلام کرد وبعد از ان اعضای گروه هر کدام آلبوم انفرادی منتشر کردند اما آلبوم های دیوید گیلمور گیتاریست و ریچارد رایت کیبوردیست جالب از آب در نیامد و فقط آلبوم راجر واترز بنام pros and cons hitch a kin مورد اقبال قرار گرفت که 3 نفر از بزرگان ان زمان موسیقی با واترز همکاری کردند : مرحوم مایکل کیمن(رهبر ارکستر و سازنده موسیقی متن چندین فیلم) بعنوان کیبوردیست اریک کلپتن(سازنده موسیقی سریال لبه تاریکی و تنها کسی که 3 بار وارد تالار افتخارات راک اند رول شد) بعنوان گیتاریست و دیوید سانبرن در مقام نوازنده ساکسیفون. لذا ریچارد رایت و دیوید گیلمور مجددا در سال 1986 پینک فلوید را راه اندازی کردند و این حرکت رذیلانه خشم راجر واترز را برانگیخت. زیرا دیدند شهرت و محبوبیت و پول فقط زیر سایه پینک بدست میاید و راجر واترز فکرش را نمی کرد آن دو نفر خودسرانه وبرای مطامع شخصی شان پینک را دوباره علم کنند . آلبوم " لغزش آنی عقل" اولین کار پینک بدون راجر واترز بود بعد از انتشار این آلبوم مشخص شد پینک بدون راجر واترز یک چیزی کم دارد و دیوید گیلمور نتوانست آن روح را دوباره در کالبد پینک بدمد دیوید گیلمور گیتاریست بسیار برجسته ایست و نغمه های گیتارش در اهنگهایی همچون " کاش اینجا بودی" و"زمان" و"آجری دیگر در دیوار" فراموش نشدنی است اما وی در نهایت یک نوازنده چیره دست است اما وی بهیچ عنوان ذوق ترانه سرایی راجر واترز را ندارد. اشعار واترز برگرفته از نوعی بغض فروخفته از تبعات جنگ است و به نظر من اشعار قوی می تواند آهنگ قوی تولید کند ولی آهنگ قوی لزوما شعر قوی تولید نمی کند و آلبوم لغزش آنی عقل نشان داد حق با راجر واترز بوده و بیخود برنیاشفته است. درکار دیوید گیلمور نه تنها نوآوری نسبت به کار های قبلی پینک فلوید دیده نمی شد بلکه متاسفانه با پسرفتی که در کارهایش دیده شد خدشه بر نام افسانه ای پینک وارد کرد. راجر واترز بدرستی پی برده بود که یگر شاهکار هایی همچون"پول","زمان","کاش اینجا بودی","خوکها"و"آجری دیگر در دیوار" تکرار ناشدنی اند وبا بستن پرونده پینک می خواست این نام را ماندگارتر سازد اما دیوید گیلمور دو آلبوم ناموفق "لغزش آنی عقل" و "ناقوس جدایی" را ارائه داد که بعد از شکست این دو آلبوم خودش فهمید اینکاره نیست ونباید با اعتبار پینک بازی می کرد. البته "ناقوس جدایی" نسبت به "لغزش آنی عقل" در سطح بالاتری قرار می گیرد. درآلبوم لغزش آنی.... فقط اهنگsorrow(غم) ودر آلبوم ناقوس جدایی آهنگهای keep talking(با مطلع صدای پرفسور استیون هاوکینگ*) وcoming back to life تا حدودی نشان از تازگی داشت ولی آهنگهای دیگرش تقلید ناشیانه ای از آهنگهای دهه 70 پینک فلوید بود. در حالی که راجر واترز حتی در آلبوم های انفرادی اش بعد از پینک حرکت رو به جلو داشت بخصوص آلبوم amused to death (1992)که واگویه های یک فرد میانسال ساکن نیویورک در باب جنگهای اواسط دهه 90 شبه جزیره بالکان بود و آلبوم radio k.a.o.s (1988) نیز اهنگهای منحصر بفردی داشت و واقعا راجر واترز این لیاقت را داشت که کماکان با نام پینک به فعالیت خود ادامه دهد اما متواضعانه بصورت انفرادی کار کرد. کنسرت 1990 وی در کنار دیوار فروریخته برلین با همراهی جمع کثیری از هنرمندان راک پاسخی بود به کنسرت های پرطمطراق پینک فلوید دیوید گیلمورتحت عنوان pulse با نورپردازی های کور کننده و خوکهای پرنده . در حالی که در کنسرت برلین راجر واترز صحنه و میکروفون را در اختیار هنرمندان دیگر قرار می داد و خود کنار می ایستاد , دیوید گیلمور سکان تمامی امور صحنه را در دست داشت و به احدی اجازه عرض اندام نمی داد و نور پرژکتور ها هم بر وی متمرکز بود. نکته جالب دیگر این بود هر کدام از اینها(گیلمور و واترز) در هنگام اجراهای جدید آهنگهای پینک قسمتی را که مربوط به رقیبشان بود می دادند دیگران بخوانند و خود هیچوقت فرضا آن قسمت را اجرا نمی کردند . بعنوان مثال در اهنگ wish you were here اواز اصلی اش متعلق به گیلمور است و در کنسرت هایی که مربوط به پینک است خودش اواز را اجرا می کند اما در کنسرت های پینک که توسط راجر واترز اجرا می شود تکه های مربوط به گیلمور را سایر اعضای ارکستر می خوانند. در پتیتراژ پایانی فیلم کنسرت pulse (به رهبری دیوید گیلمور) از راجر واترز بعنوان طراح خوکهای پرنده تقدیر شد آنهم اسمش را نه بطور کامل بلکه بصورت R.Waters ذکر شد. ایندو چشم نداشتند همدیگر را بینند تا اینکه در سال 2003 یا 2004 آنطور که واترز تعریف کرد وی در یک گلگشت خارج شهر نیک میسن (درامر پینک) را می بیند و به پشتش می زند نیک رو بر میگرداند و از دیدن واترز تا مرز غش پیش می روند ایندو ساعتها با هم در مورد آن سالها گفتگو می کنند و همین مقدمه ای می شود بر کنسرت پینک فلوید بعد از20 سال با حضور دوباره راجر واترز در جمع پینک فلوید. و چنین شد راجر واترزی که تجمع دوباره گروه ایگلز در سال 1996 بعد از بیست سال و اجرای آهنگ خاطره انگیز "هتل کالیفرنیا" ٫ را تجمعی ناشی از مطا مع مالی می دانست خودش را در آغوش دیوید گیلمور یافت. نیک میسن درامر گروه و ریچارد رایت(که بتازگی مرحوم شده است) دیگر اعضای پینک بودند و نقش مهمی در سیاستهای گروه نداشتند وگوش به فرمان گیلمور بودند و. سید بارت که در سال 1968 بدلیل افراط در مصرف مواد مخدر روانی شده بود ازگروه جدا شد و دیگر فعالیت موسیقایی انجام نداد وسال 2006 بر اثر عوارض بیماری دیابت(مرض قند) دار فانی را وداع گفت. با این حال پینک بعد از این تولد دوباره٫آلبوم استودیویی دیگری بیرون نداد و تنها کاری که بیرون آمد البومی انفرادی بود از دیوید گیلمور با نام ON THE ISLAND در سال 2007 که با فروش خوبی مواجه شد و دوباره نام گیلمور را سرزبانها اندخت. با تمام این اوصاف پینک فلوید نامش را در سینه تاریخ موسیقی راک حک کرده است و حالا حالا ها این نام از ذهن دوستداران راک محو نمی شود آلبوم نیمه تاریک ماه به مدت 10 سال مداوم در جدول 100 آلبوم پرفروش جدول بیلبورد قرار داشت و از این حیث تنها گروه پاپ سوئدی ABBA رکوردی مشابه با پینک دارد.عباس کیارستمی در تیتراژ فیلم زیر درختان زیتون قسمتی از آهنگ آغازین قطعه آجر دیگری در دیوار را گنجاند که پس از نمایش فیلم در جشنواره کن این قسمت از حاشیه صوتی فیلم حذف شد. بهر حال همین روزهاست که نوبت به واترز ٫ گیلمور یا میسن برسد و یکی از اینها نفر بعدی باشد که غزل خداحافظی را بصورت انفرادی اجرا کند . البته این مزاح بوده و شخصا ارزوی عمری دراز وپربار برای ایشان و طلب مغفرت برای درگذشتگان این گروه دارم . *فیزیکدان معروف انگلیسی (ملقب اینشتین ثانی)وی از گردن به پایین فلج می باشد و قادر به تکلم نمی باشد وبا دستگاه مخصوص صحبت می کند .

پینک فلوید(

آقا کجا

 

اعجوبه جدیدی در تلویزیون ایران این روزها ظهور کرده و فکر می کند زده رودست "لری کینگ"

مجری برنامه TALK SHOW ویک میکروفون گیر آورده و هر چی از دهنش در بیاید را به

خورد ملت بیچاره می دهد و کسی هم نیست چفت دهنش را ببندد بله درست حدس زدید منظورم

اون بچه  فرزاد حسنی مجری برنامه به اصطلاح کوله پشتی است. این هم شد برنامه تلویزیونی

یک نفر می آید جلوی دوربین می نشیند و فکر می کند علامه دهر است اگر هر پنج دقیقه نگوید که

مهندس مکانیک است می میرد معلوم نیست از کدام قبرستان مدرک گرفته به قول خودش سربالائی

می آید جام جم برای اجرای برنامه یعنی من پایین شهری خیلی از بچه های بالا شهری حا لیم میشه

راستی یک اس ام اس تو موبایلم آماده ارسال برای این برنامه مسخره دارم اما مثل اینکه     فهمیدند دیگر شماره اس ام اس را زیرنویس نمی کنند والا اگر آن را بخوانند حسابی حالشان  می آید